۱۳۸۸-۰۲-۱۴

مهدی اعتماد فر ....

.... اس ام اس کاظم که رسید ... هنوز هیجان تست میدانی تو وجودم بود ... چند کلمه اول اون پیام حکایت از حادثه ای غمبار داشت ... در یک لحظه احساس کردم برای تیم ماناسلو اتفاقی افتاده ... اصلا از اعتماد فر یادم نبود ... نتونستم طاقت بیارم و به کاظم زنگ زدم .... صدا دائم قطع و وصل می شد ... و تنها چند واژه کافی بود ... اعتماد فر! ... دائولاگیری! ... گم شده! .
بقیه رو میشد حدس زد ...
میگن دنیای ما ! ... دنیای ممکن هاست ...
میگن امید ! تمام اون حسیه که برای استواری و تلاش بهش نیاز داریم ...
میگن صبر ! زمانیه که باید فدا کنیم تا بتونیم بدست بیاریم و یا تحمل کنیم .
...میگن جایگاه آدم های عاشق و پر شور ... اون بالاهاست ...















۲ نظر:

ناشناس گفت...

واقعا غم انگیزه. جز تاسف حرف دیگه ای نمیشه زد. اعتمادفر از معدود کوهنوردان خوب و بااخلاق بود. انگار همین دیروز بود که تو اردوگاه کلک چال با صمیمیت ما رو پذیرفت و از خاطراتش برای ما گفت و ما رو تشویق میکرد افق هایی فراتر از کلکچال و توچال رو ببینیم.
روحش شاد
....
آنا فراهانی

ناشناس گفت...

chand mah pish tu meidoon monirie didamesh.avalin bar vaghty didamesh ke az broad peak bargashte bood. ba amir jaber ansary umade budan daftare khane ke gozaresh bedan. vasashoon chaiee bordam.lah lah mizdam ke gozaresheshunro beshnavam. gozaresh dad. che ghadr sadeghane va cheghadr ba tavazo. oon bala mordan liaghat mikhad. ruhesh shad.