۱۳۸۸-۰۲-۱۹

گزارشی از آزمون ورودی به دوره مربیگری درجه 3- قسمت اول

راستش من هم مثل دیگران برای شرکت در این آزمون استرس داشتم .... نمی دونستم با چه چیز مواجه خواهم شد ... برای همین تصمیم گرفتم گزارشی از آنچه برایم اتفاق افتاد را بنویسم تا شاید دیگرانی که تمایل به این تجربه دارند فضای اتفاق افتاده را بهتر درک کنند و راحتر وارد آزمون شوند ...
پیشاپیش از کلیه مربیان و عزیزان دست اندرکار ( که نامی از آنها برده شده ویا برده نشده ) سپاس خودم را نثار می کنم . امیدوارم نوع نوشتار من را به حساب لحن اهانت آمیز نگذارند و آن را همچون یک داستان با شخصیت پردازی خاص خود تلقی کنند .

*******

.... بالاخره آزمون دو روزه ورودی به دوره مربیگری درجه سه کوهپیمائی ... !! رو پشت سر گذاشتم ...
پنجشنبه قبل از زمان اعلام شده ( 10:30 ) با کوله ای بزرگ و سنگین وسط میدان سر بند ایستاده بودم . جائیکه دیگرانی همچو من ! هم در انتظار بودند . گروه های مختلفی از کوهنوردان ... از شهر های دور و نزدیک , خودشان را برای این آزمون به تهران رسانده بودند و البته درمیانشان دوستان هم باشگاهی و چهره های آشنا هم دیده می شد .
گروه مربیان به راحتی قابل تشخیص بودند . تی شرت های زرد رنگ با آستین بلند بر تن داشتند . بر روی سینه تی شرتشان طرحی از آرم فدراسیون کوهنوردی و در پشت آن عبارت mountaineering committee چاپ شده بود ....

مهرداد دوربین کانن 400 دی خودش رو بر گردن آویخته بود و انگار با خودش عهد داشت که لحظه ای رو ثبت نشده مجال گذر نده . در تکاپو بود و مثل همیشه خندان ... حضور مهرداد خوش روحیه ! در این جمع پر استرس و نگران غنیمتی بود دلنشین ! .
فرشید هم بود , دوست 23 ساله ای که مدت زیادی از آشنائیش با من نمی گذشت , هم چادری من بود .. البته نه ... چادر مال اون بود و من قرار بود هم چادری او باشم . آشنائی ما بر می گشت به دوره های تربیت راهنمای طبیعت گردی موسسه طبیعت . فرشید , در چند جلسه از درس های دوره 13 حضور داشت . لباس های تخصصی کوهنوردی و برچسب هائی ptzel , faraz که بر روی وسائلش چسبونده بود , نشون می داد تعلق خاطری به کوهنوردی داره . گرچه قبل ازاینکه بشه بهش کوهنورد اطلاق کرد باید فرشید رو یک غواص دونست . او دوره های مختلف غواصی رو زیر نظر چند تا استاد استرالیائی در ایران گذرونده بود . قبل از این تاریخ بطور اتفاقی فرشید رو در مجمع دیدم , جائیکه قرار بود مصاحبه ورودی دوره تربیت راهنمای طبیعت گردی رو بدم . از آنجا بود که فرشید از من خواست برای آزمون کذائی با هم باشیم ... و بقیه ماجرا !!...
چند دقیقه ای بیشتر از ساعت 10:30 نگذشته بود که ناژدکی با سیمائی خوش و با تی شرت زرد رنگش وسط سکوی میدان سر بند حاضران رو فراخواند و ازشون خواست برای ثبت نام شدن پشت سر هم و بدنبال سایر مربیان به محلی مناسب برای اینکار راه بیفتند .
مسیر تکراری پس قلعه به بندیخچال رو در زیر سنگینی کوله ها طی کردیم تا به کافه کمپینگ باغچه رسیدیم . خلاص شدن از شر سنگینی کوله ها و جاگیر شدن در کافه باغچه اولین کاری بود که همه انجام می دادند . مربیان و دست اندرکاران کمیته کوهپیمائی سعی داشتند تا ثبت نام داوطلبان دوره رو بدون معطلی انجام بدهند . به همین منظور فرمهائی مانند , درخواست شرکت در دوره , فرم درج مشخصات فردی و آدرس و بدنبال اون فرم تعهد تامین کسری مدرک ( خاص کسانیکه یکی از مدارک درخواست شده رو همراه نداشتند ) را خیلی سریع بین همه پخش کردند .

فهرستی طومار مانند از مدارک مورد نیاز جهت شرکت در دوره از مدتها قبل اطلاع رسانی شده بود . از قرار تامین کسری مدارک شامل همه موارد این فهرست نمی شد . گواهی صحت و سلامت . اصل کارت بیمه ورزشی و گواهینامه پایان دوره کارآموزی کوهپیمائی ( که دو سال از تاریخ صدور آن گذشته باشد ) از جمله مواردی بود که در صورت عدم وجود آن درزمان ثبت نام , حالگیری بدنبال داشت چرا که ثبت نام رو منتفی میکرد . بحث و جدل با حاتمی مصمم هم راه به جائی نمی برد .
در این میان فرشید گواهی صحت سلامت رو که باید یک پزشک اون رو تائید می کرد نداشت . هادی هم اصل کارت بیمه ورزشی رو همراه نیاورده بود . برای رفع این معضل تنها یک راه برایشان باقی بود . فرشید کوله رو به من سپرد و راهی پائین شد تا یک دکتر پیدا کنه و ازش گواهی بگیره که سالمه . هادی هم که اصل کارت بیمه ورزشی رو نداشت اولش خیلی دمق شد و تقریبا داشت جا می موند برای همین ازش خواستم بیکار ننشینه به خواهرش که در خانه بود تلفن بزنه و ازش بخواد کارت رو با یک پیک باد پا براش بفرسته پای مجسمه . هادی هم تماس گرفت و طفلک خواهرش , قبول کرده بود که خودش بیاد و کارت رو به داداش برسونه ... .
خلاصه مشکل آنها به بها استرس و فشار مضاعف رفت وبرگشت به پائین دست و البته از دست دادن زمان نهار خوردن حل شد و آنها هم ثبت نام کردند .
کافه کمپینگ رو هم بعد از ثبت نام شدن همه داوطلبان , صرف نهار و کمی استراحت به طرف بند یخچال ترک کردیم . کاروان دوباره به راه افتاد ....
در ورودی بند یخچال توقفی داده شد تا همه آزمون دهندگان - زن و مرد - و آزمون کنندگان از راه برسند . قرار بود کوهنوردان تشنه دوره مربیگری براساس جنسیت در این بخش از مسیر جدا شده و آقایان به زمین فوتبال بروند .
به زمین فوتبال رسیدیم و اولین قدم صف یندی کوهنوردان بود . صف هایی که مبنای گروه بندی افراد ! را داشت .
من و فرشید در گروه 5 جای گرفتیم .
آزمون اول بازدید لوازم :
مبارکی سخت گیر و دقیق مسئولیت هماهنگ نمودن آزمون بخش آقایان را برعهده داشت . همو بود که از گروه ها خواست تا با صدای سوت و طی 3 دقیقه تمامی لوازم همراه خود را بر روی زیر اندازشان بگونه ای مرتب قرار دهند تا مورد بازدید قرار بگیرد . مسئولیت بازدید و امتیاز دهی به لوازم هر گروه با مربی بود که در هماهنگی بعمل آمده بین گروه آزمون گیرنده تعیین شده بود .
از شاخص های در نظر گرفته شده برای امتیاز دهی اطلاعی نداشتیم ولی از آنجا که آزمون قرار بود بر اساس اطلاعات طرح درس دوره کارآموزی کوهپیمائی گرفته شود تقریبا میشد حدس زد که چه مواردی بیشتر مورد تاکید خواهند بود . مواردی از جمله داشتن کیف کمک های اولیه , کیت بقاء و لوازم فنی که دارای علائم مورد قبول باشند , احتمالا از آن قبیل بودند . افسوس که بعد از بازدید هم مشخص نشد که چه چیز می بایست به چه شکل باشد تا حداکثر امتیاز را نصیب آزمون دهنده سازد ! . انگار آزمون گیرندگان قرار نبود که دراین مورد حرفی بزنند !
آزمون دوم کوله چینی :
این بار با سه سوت می بایست تمامی لوازمی که بر روی زیر انداز به گونه ای مرتب چیده شده بود به درون کوله ها و بر اساس آرایشی درست قرار داده شود تا توسط مربی درنظر گرفته شده برای این بخش که با مربی قبلی تفاوت کرده بود مورد بررسی قرار گرفته و امتیاز دهی شود .
همه با شنیدن سوت به تکاپو افتادند . چیدن کوله معمولا از جمله کارهائی است که در برنامه های کوه , بخصوص برنامه های سنگین توام با زحمت است .... به هر حال در این بخش هم من از شاخص های امتیاز دهی مطلع نبودم و تنها بر اساس تجربیات و درکی که از کوله چینی داشتیم عمل میکردم . لوازمی که بیشتر مورد نیاز است و از اهمیت بالائی برخوردار است در دسترس می بایست چیده می شد . کوله من در بخش زیرین خود دارای زیپی است که بخش پائین را قابل دسترس می سازد و من کیف کمک های اولیه و کیت بقا خودم را دقیقا پشت این درب زیپ دار قرار داده بودم . درزمان بازدید . انتظار مربی امتیاز دهنده بر آن بود که این دو وسیله همراه باید در بالای کوله باشد تا بتوان به موقع از آنها استفاده کرد . نمیدونم توضیحم درمورد اینکه در بخش پائین هم میتوان وسیله را بشکلی قابل دسترس قرار داد , کافی بود یا نه ؟!! ...
بخش تکمیلی این آزمون آنجا بود که ... بعد از اینکه همه کوله ها چک شد . و همه درجای خود مستقر شدند . قرار شد با شنیدن صدای صوت همه کیف کمک های اولیه خود را سریعا به مربی که در گوشه ای از زمین فوتبال ایستاده بود برسانند . این کار بیشتر ابتکاری بود برای نشان دادن قابلیت دسترسی به کمک های اولیه .... عقب نماندم و من هم مثل دیگران توانستم خود را در زمانی اندک به محل مورد نظر برسانم .
ادامه دارد ....

۲ نظر:

ناشناس گفت...

یکم از این مربی ها بگو بخندیم

amin گفت...

با سلام
دوست عزیز لطفا شماره تلفن و ایمیل خوذ را بفرستید تا با شما تماس بگیرم.
امین خادم خراسان شمالی.
تلفن:05842263397
همراه:0151871070
ایمیل:amin_khadem@yahoo.co m